×293×

ساخت وبلاگ
چهارشنبه و 5 شنبه کاااملا برای امتحان خوندم. حتی پروفسور هم ندیدم. چقدر خوندن برای اخرین امتحان سخته . این سه تا امتحان اخری به اندازه پنج تا امتحان غیر تخصصی ازم انرژی برد :) بعد امتحان چنجشنبه با شهرزاد رفتیم انجمن. امتحانا تموم شده بود و من خوشحاال ترین بودم. یه عینک قلبی صورتی مشکی تو انجمن بود مال نگین بود فک کنم . اونو ززدم و با شهرزاد تا میتونستیم اسکل بازی دراوردیم و رقصیدیم در جوادی ترین حالت. بعد راه افتادیم سمت منابع برای عکس گرفتن از ندا اینا. اونروز جشن ندا اینا بود و قرار بود شهرزاد ازشون عکس بگیره. خیلی عکسا قشنگ شد. منم لباس ندا رو پوشیدم و عکس خوشگله که باید بدون مقنعه گرفته می شد تا یادم بیاره دوست دارم چجوری فارغ التحصیل بشم ،  گرفته شدD:D:D: فک کنم ههمین یه دونه کل هوسمو خوابوند برای عکسای خاص تو ذهنم. بعد ندا اینا رفتن. ما رفتیم بالای تابلوی دانشگاه ، که نزدیک بود بیافتیم بمیریم D:D:D:: با اون ارتفاع، نشستیم اون بالا و کللللی عکس گرفتیم کللللی . بعدش رفتیم پردیس. این راحت ترین پردیس عمرم بود . همیشه بعد تموم شدن نوشیدنیم می گفتم برم خوابگاه درس بخونم. ولی دیگه تموم شده بود، درس ، امتحان، پروژه و همــــهـــ چی!!! حالا فقط من بودم  و  دوستام. کلی نشستم بی دغدغه. بعد بچه ها داشتن بازی می کردن منو سجاد بازی نکردیم، یه بستنی خریدیم و راه افتادیم دانشگاهو متر کنیم. تا بالای کوی اساتید و کوی جدید متاهلین رفتیم و همه شو حرف زدیم. لذت بردم . +یه عادت بدی که دارم اینه که وقتی با کسی باشم، تماسامو خیلی سخت جواب می دم. مثلا بعد 5 بار تماس. یا میدونم یکی داره بهم زنگ می زنه ولی جواب نمیدم. نمی دونم چرا . بعد شهرزاد اومد خوابگاه. ×293×...
ما را در سایت ×293× دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mylovemylife2 بازدید : 79 تاريخ : شنبه 4 تير 1401 ساعت: 15:41

خیلی دلم میخواست انتخاب رشته مو عین دختر با کلاسا برم تی یه کافه، صبح تا ظهر بشینم فقط قهوه بخورم و انتخاب رشتمو انجام بدم ولی واقعا وقت ندارم. یکمش مونده برا امشب، یکم عصری انجام دادم و بقیه برای فردا ایشالا...امروز عصری هم با ندا و شهرزاد رفتیم میدون. شهرزاد مجبور شد برگرده خونه ولی فردا می اد. ای کاش پی فردا شبم بمونه، دوست ندارم راستش که شب تنها بخوابم. ولی اگه تنها شدم پدروخانده 3 میبینم.راستی، بااااید یادم باشه که فردا حذف اون درس برنامه نویسی پیشرفته رو انجام بدم :))))+دعا می کنین برام که تهران بیارم؟ اصلا دعا کنین هر چی قسمته بشه :)+این روزا هر چی میبینم برام بوی عشق و دلتنگی داره و من مث سگ دارم از این حس بد دلتنگی فرار می کنم . و سعی می کنم عشق و خوشبختیارو توش ببینم فقط :) :( ×293×...
ما را در سایت ×293× دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mylovemylife2 بازدید : 83 تاريخ : شنبه 4 تير 1401 ساعت: 15:41

ولی خب این روزا خیلی سخت تلاش می کنم بغضم نگیره . کلا گریه اینا نکنم. حیفه اونقدر قوی نباشم که لذت نبرم از روزای اخر. حیفه تا خرتنافم نزنم و نرقصم و نبوسم و بغل نگیرم و افکار شوم شیطانیمو عملی نکنم...

×293×...
ما را در سایت ×293× دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mylovemylife2 بازدید : 80 تاريخ : شنبه 4 تير 1401 ساعت: 15:41